بر اساس تحلیلهای پذیرفته شده در طریقت عزمیه، سلفیت در مصر یک جریان اصیل مصری نیست؛ بلکه در پی دسیسه انگلیس از جانب عربستان سعودی وارد مصر شده است. دلیل این امر نیز نیاز حکومت آل سعود به افزایش عمق نفوذ استراتژیک در مصر است.[۱۸۹] با توجه به اینکه تفکر وهابیت برای نفوذ در جهان اسلام به محملی وسیعتر از علماء نجد نیاز داشت و تریبون مصر و جایگاهش در جهان اسلام از جهات عدیده دارای اهمیت بود؛ عربستان سعودی بر این شد که مصر صوفی را به مصر سلفی تبدیل کند.[۱۹۰] حکومت آل سعود برای این هدف خود از مستشار مصری حافظ وهبه استفاده کرد و او نیز برای انجام مأموریتش از شیخ رشید رضا (۱۸۶۵- ۱۹۳۵ م) و رفیق شفیقش شیخ محب الدین الخطیب استفاده کرد. در پی تحکیم روابط رشید رضا و عربستان وی نقش مشروعیت بخشی به فعالیتهای این جریانها در مصر را بر عهده گرفت و به تعبیر طریقت عزمیه انقلاب فرهنگی خطرناکی برای تبدیل تدین مصری به تدین نجدی و گسترش سلفیت در مصر آغاز شد.[۱۹۱]
الف) الجمعیه الشرعیه لتعاون العاملین بالکتاب و السنه المحمدیه
این جمعیت در سال ۱۹۱۳ م تأسیس شد. شیخ محمود السبکی مؤسس آن خود یک صوفی خلوتی بود و دیدگاه کاملاً موافقی با تصوف داشت. او تا قبل از سال ۱۹۲۶ م مصنفات عدیدهای در دفاع از تصوف داشته است. بهطور مثال میتوان از کتاب “اغلب المسالک المحمودیه فی التصوف و الاحکام الفقهیه” در ۴ مجلد و نیز کتاب “العهد الوثیق لمن أراد سلوک أحسن الطریق” اشاره کرد.[۱۹۲] اما از سال ۱۹۲۶ م به بعد تألیفاتش شعار جدید دفاع از سنت را به خود گرفت و به روش وهابیت به مبارزه با تصوف پرداخت. او از آن سال تا زمان وفاتش در سال ۱۹۳۱ م، ۲۶ کتاب با همین شیوه نگاشت و پسرش نیز برای دعوت وهابیت ۹ کتاب نوشت.[۱۹۳] عزمیه بر این باور است که تغییر رویه السبکی و نیز گسترش سریع این جریان در مصر صوفی بهعنوان اولین جریان سلفی نتیجه مشروعیت بخشی رشید رضا و پول نفت عربستان است.
ب) جمعیه أنصار السنه المحمدیه
جمعیت انصار که در سال ۱۹۲۶ م تأسیس شد، تعارض بیشتری با تصوف دارد. مؤسس جمعیت انصار از دانشآموختگان الازهر بود و با محمد رشید رضا نیز مراوده فراوانی داشت. خود رشید رضا میگوید: “شیخ حامد از کسانی است که زیاد به دیدار من میآید؛ او خود را از اتباع سلفیمان میداند.”[۱۹۴] شیخ محمد حامد الفقی به لحاظ فکری متأثر از ابنحجر، شاطبی و میراث فکری ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم بود و باوجود مخالفتهای عقیدتی با برخی از اعضای الجمعیه الشرعیه از رهبران جمعیه الشرعیه نیز محسوب میشد.[۱۹۵] وی پس از اقامتی سهساله در عربستان سعودی و دریافت کمکهایی ازجمله منزلی در حی عابدین فعالیتهای انجمن را گسترش داد.[۱۹۶] در سال ۱۹۳۶ م شیخ الفقی مجله “الهدی النبوی” را منتشر کرد.[۱۹۷] این نشریه در حال حاضر نیز منتشر میشود. همچنین این گروه مجله “التکفیر” را منتشر کردند که در آن به تکفیر صوفیان و مبارزه با روحیه صوفیانه مردم مصر میپرداخت.[۱۹۸]
ج) اخوان المسلمین
اخوان المسلمین از دیدگاه عزمیه یک حرکت سیاسی مسلحانه است که با عنایت ویژه رشید رضا و توجهاتش به حسن البنا تشکیل شد. رشید رضا حسن البنا را به عوامل عربستان ازجمله حافظ وهبه مستشار ملک عبدالعزیز، محمد نصیف جاسوس عربستانی و فرزندش عبدالله نصیف[۱۹۹] رابطه العالم الإسلامی معرفی کرد.[۲۰۰] حسن البنا در کتابش “الدعوه و الداعیه” و دیگرانی ازجمله جمال البنا برادر حسن البنا و محمدحسین الهیکل در کتبشان به ارتباط با حافظ وهبه و عربستان سعودی اشاره میکنند. عزمیه بر این باور است که حسن البنا از طرف عربستان بهصورت مخفیانه کمک مالی میشد و همین مخفی بودن کمکهای عربستان به حسن البنا عامل برخی از انشقاقات در اخوان المسلمین شد.[۲۰۱]
د) سایر جریانات سلفی
بهطورکلی عزمیه بر این باورند که دینداری مصری همواره با گرایشهای باطنی و صوفیانه همراه بوده است و عربستان برای ترویج تدین ظاهرگرای نجدی خود بایستی از تریبون مورد اعتماد در جهان اسلام همانند مصر استفاده کند؛ بنابراین تمامی جریانات سلفی بهطور مستقیم وابسته به عربستان هستند. آنچه ذکر شد درباره حلقه اول و دوم سلفی گری در مصر بود که ابهاماتی درباره ارتباط مستقیم با عربستان وجود دارد. پرواضح است که جریانات سلفی که پس از دهه ۷۰ در مصر شکل گرفتهاند ارتباط مستقیم با عربستان دارند و این مطلب مورد اختلاف تحلیلگران نیست.
تقابل علمی با سلفی گری
یکی از مهمترین فعالیتهای جریانات سلفی مصر در مقابله با تصوف، شبهات کلامی است. طریقت عزمیه در پاسخ به شبهاتی که توسط جریانهای سلفی به تصوف وارد شده است و نیز حمله به عقاید سلفیت که در تضاد با باورهای صوفیانه این طریقت است، آثار فراوانی منتشر کرده است. آنچه در ادامه میگذرد خلاصه دیدگاههای رسمی عزمیه نسبت به عقاید و شبهات سلفیت است.
الف) توحید
یکی از اصول اعتقادی ابن تیمیه مسئله تقسیم توحید است که موردتوجه جریانات سلفی است. وی توحید را به سه قسمت توحید ربوبیت، توحید الوهیت و توحید اسماء و صفات تقسیم میکند. او ادعا میکند که تمام مشرکین توحید ربوبیت دارند و فقط به توحید الوهیت کافرند. عزمیه با تقریر اما بر این باور نیست و در رد این عقیده میگوید که چنین اعتقادی در
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
زمان پیامبر وجود نداشته و پیامبر در دعوت به توحید هیچگاه تقسیماتی در توحید نداشتهاند و هیچیک از سلف نیز اشارهای به تقسیم توحید نداشتهاند. این تقسیمات در زمان ابن تیمیه اتفاق افتاد و او توحید را به توحید ربوبیت، توحید الوهیت و توحید اسماء و صفات تقسیم کرد. این تقسیم و تفکیک بین انواع توحید صحیح نیست. اعتقاد مسلمان به رب همان اعتقاد او به الله است و همانطور که رب مستحق عبادت است، الله نیز مستحق عبادت است.
ربوبیت صفتی از صفات خداوند است و رب اسمی از اسماءالحسنی است که علماء بر آن اجماع دارند. ربوبیت از اقسام توحید به شمار نمیآید؛ چراکه در غیر این صورت سایر اسماء و صفات الهی مانند قیومیت نیز باید از اقسام توحید تلقی شود و نه صفتی از صفات خدا.[۲۰۲]
در قران کریم واژه اله واژه عام و کلی است که بر آنچه لفظ جلاله الله وضع شده است وضع گردیده است و اینکه لفظ جلاله الله واضحترین مفهومی است که بر حقتعالی از میان دیگر مفردات و مفاهیم دلالت میکند. الله و اله هر دو لفظ واحدی هستند زیرا لفظ جلاله الله بهجای لفظ اله در قران استعمال شده است.[۲۰۳] اگر به معنای اله در قران توجه شود درمییابیم که آنچه قائم به شئون ربوبیت و لوازم آن است همان اله است، خالق مدبر و متصرفی که همه امور به دست او جاری است و معبودی که اتصاف چنین صفاتی به او لازم است.[۲۰۴]
واژه رب نیز در اشاره به الله استعمال میشود و در موارد دیگر در صورت اضافه به واژه دیگر کاربرد دارد. رب معانی مختلفی دارد ازجمله: تربیت، اصلاح و الرعایه، حکومت و سیاست و صاحب. معنای حقیقی و اصیل برای واژه رب، کسی است که امر تدبیر و تصریف امور و قیام به مصالح به دست اوست. در میان معانی رب مواردی که اشاره به مفهوم خالقیت کند وجود ندارد.[۲۰۵] رب و اله در قران دو کلمه مترادف هستند و معنی واحدی دارند. کسی که مشرک به اله باشد بیشک مشرک به رب نیز هست؛ بهعبارتدیگر در آیات قران وحدت در توحید را میبینیم و فقط در خطابها تنوع وجود دارد.
ب) اسماء و صفات الهی
ابن تیمیه صفاتی که در قرآن برای خداوند ذکر شده است را به معنای ظاهری آن حمل کرده و آنها را صفات ذات الهی میدانند. او تأویل را برنمیتابد زیرا معتقد است مخالف قول خداوند و رسول است. درنتیجه برای خداوند دست[۲۰۶]، پا، صورت[۲۰۷]، چشم[۲۰۸]، گوش، نشستن[۲۰۹]، ایستادن، خندیدن، صحبت کردن، در آسمان بودن[۲۱۰] و تمام صفاتی که خداوند خود را با آن توصیف کرده است و یا بر لسان نبی اکرم جاری شده است را در نظر میگیرد.[۲۱۱]
برخی از پاسخهای عزمیه عبارتاند از:
الف) اینکه شیوه عرب بر این بوده است که الفاظ را بیشتر در معنای مجازی آن به کار میبردند تا معنای حقیقی و کاملاً بدیهی است که کتاب و سنت از سبک و شیوه کلام عرب در خطابات مستثنا نیست.
ابن تیمیه از تأویل فرار میکند درحالیکه خود به تأویل متوسل میشود. وی اعضایی که برای خدا متصور میشود را غیر از اعضایی میداند که برای انسان است؛ زیرا در این صورت برای خداوند نیز باید دست مادی را متصور شود.[۲۱۲]
لازمه عقیده فوقیت حسی، صعود و هبوط و استوای حسی این است که ابن تیمیه کروی بودن و گردش زمین را انکار کند؛ زیرا که باوجود حرکت زمین به دور خود و منظومه شمسی معنای فوقیت حسی، صعود و هبوط و استوای حسی برای خداوند مخدوش و باطل میشود.[۲۱۳]
ج) تکفیر
یکی از مسائلی که بهطور فراوان موردانتقاد عزمیه قرار گرفته است، مسئله تکفیر در اندیشه سلفی گری است. عزمیه میگوید بر اساس دیدگاه سلفیت در مسئله توحید و شرک و ملاکهای عبادت و اطاعت غیر خداوند، عبدالوهاب به عداوت با سایر مسلمانانی که بر این عقیده نبودند؛ فتوا داد؛ یعنی مسلمانانی که مخالف چارچوب فکری عبدالوهاب بودند، از شیعه و صوفی مشرک نامیده میشدند؛ بنابراین وقتی قران از مشرکین صحبت میکرد در فهم آنها اینها مسلمانانی بودند که اختلاف عقیده و مذهب داشتند. عبدالوهاب حکم به کفر شیعه داده و بلاد آنها را بلاد حرب میداند.[۲۱۴] او مسلمانان مخالف خود را مرتد و خون و مال آنها را مباح میداند. این فتاوا در زمان دولت آل سعود کاربرد خاصی پیدا کرد. با این فتاوا، جنگ با کشورهای مسلمان جای خود را به جهاد اسلامی داد. فتاوای محمد بن عبدالوهاب درواقع به خون و آتش در دهه دوم و سوم قرن بیستم تبدیل شد. در کتب مختلف عزمیه ازجمله “کشف الارتیاب”به این شیوه از اجتهاد و فتوا انتقاد شده است.[۲۱۵]
د) توسل
یکی دیگر از مباحث متفرع بر دیدگاه سلفی گری در مسئله توحید، جواز و یا عدم جواز توسل (بخصوص به اموات) است. تقریر عزمیه از مسئله اینگونه است که سلفیت همانند خوارج، آیاتی را که درباره کفار نازل شدهاند را به مؤمنین نسبت میدهند. آنها تمام آیاتی[۲۱۶] که درباره بتها و بتپرستان است را در این موضوع استفاده میکنند و بتها را انبیاء و صالحینی میدانند که از دنیا رفته و در برزخاند و بتپرستان را نیز موحدینی میدانند که با حب به انبیاء و صالحین، به خداوند متوسل شدهاند.[۲۱۷]
در این رابطه چند نکته باید توجه شود. اولاً اشتباه برداشت در این آیات از جایی است که دعا را به معنای عبادت میدانند؛ درصورتیکه دعا فقط درصورتیکه به قصد مدد گرفتن با در نظر گرفتن استقلال در اذن عبادت غیر است. مسلمانان، خواه عالم و خواه
جاهل آنها، همه معتقدند کسانی که توسل به آنها میشود هیچ استقلالی در نفع و ضرر رساندن ندارند و این اختیار از جانب خداست؛ بنابراین از دایره حکم اینگونه آیات خارج میشوند.
ثانیاً تا زمانی که توسل به شخص زنده جایز باشد توسل به میت نیز جایز خواهد بود زیرا که میت در برزخ زنده است و آیا سلفیها حیات برزخی را انکار میکنند؟![۲۱۸]
ثالثاً توسل به اولیاء ازجمله مسائلی است که در میان مسلمانان امری پذیرفتهشده است و احادیث زیادی در جوار توسل به تواتر بیان شده است. این مسئله نهتنها امر غریبی نیست؛ بلکه امر دینی متعارفی است که از زمان ظهور اسلام در میان مسلمانان تا به امروز وجود داشته است. پس از گذشت ۱۴ قرن کسی غیر از ابن تیمیه و شاگردان او در قرن هشتم به انکار آن نپرداخته است تا اینکه محمد بن عبدالوهاب توسل به اولیاء را بدعت معرفی میکند.[۲۱۹]
در کتب عزمیه بهطور مبسوط به مباحث مربوط به توسل پرداخته شده است. دستهبندیهای مختلف و انواع گوناگون توسل مورد کنکاش قرار گرفته شده است و سعی شده تا بهصورت علمی دیدگاه وهابیت در این زمینه را رد کنند. پرداختن بهتمامی این مباحث از رسالت این پژوهش خارج است.[۲۲۰]
ه) تبرک
از دیگر متفرعات بحث توحید، جواز و عدم جواز تبرک به اضرحه و … است. تبرک در دیدگاه وهابیت از مظاهر شرک است. عزمیه معتقدند تبرک چیزی جز متوسل شدن به خداوند سبحان از طریقت آن وسیله متبرک شده نیست. مکانها بهخودیخود فضلی ندارند و چون در آنجا اعمال خیر انجام میشود و نماز و روزه و تمام عبادات صالحین بهجا آورده میشود و در این مکانها برکات خداوند نازل میشود. درواقع تبرک جستن به این مکانها همان درخواست برکت از خداست.
کتب عزمیه در جواب به شبهههای واردشده به تبرک به آیات[۲۲۱]، روایات اهل سنت و سیره مسلمین استناد کردهاند. در کتاب موحدون لا قبریون بهصورت مفصل به پاسخ به این شبهه پرداخته شده است و معتقد است که سنت تبرک یک سنت قطعی در اسلام بوده و احادیث درزمینه تبرک به حد تواتر رسیده است و برای اثبات جواز تبرک در دو بخش به ارائه احادیث این موضوع میپردازد: بخش اول احادیثی که اشاره به تبرک به نبی اکرم و آل ایشان دارد و در بخش دوم احادیثی که تبرک به آثار. عناوین برخی از این احادیث عبارتاند از: تبرک به عرق پیامبر و آل ایشان، تبرک به بوسیدن دست پیامبر و آل ایشان، تبرک به سؤر پیامبر و آل ایشان، تبرک به مکانی که حضرت لمس کرده بودند، تبرک به باقیمانده آب وضو حضرت و آل ایشان، تبرک به موی پیامبر آلایشان، تبرک به لباس پیامبر و آل ایشان و شفا یافتن با آن، تبرک به محل قدمهای پیامبر و آلش، تبرک به منبر رسولالله، تبرک به روضه پیامبر و … .
پسازآن مواردی درباره تبرک به اولیاء و صالحین ذکر میشود (مانند تبرک به خاک مدینه، تبرک به بوسیدن دست صالحین، تبرک به لباس صالحین، تبرک به صحیح بخاری، تبرک به مسح کردن روضه احمد بن حنبل) و نتیجهگیری میشود که کافر دانستن کسی که به آثار انبیاء و اولیاء تبرک میجوید، خروج بر شریعت اسلامی است و از بین بردن قواعدی است که مسلمانان از زمان پیامبر تاکنون به آن اجماع دارند. سید عزالدین ماضی ابوالعزائم در کتاب «ایها القرنیون هلا فقهتم» میگوید: همان روضه انبیاء و اولیاء و محبین آنها روضاتی از بهشت است که از آن تبرک میجویند و قبور وهابیت و ذیولهم حفرهای از آتش است که یصطلی بها.[۲۲۲]
و) بنا بر قبور
یکی از دلایلی که وهابیت سایر مسلمانان را کافر میدانند، این است که آنها با عبادت قبور، به شرک و الحاد بازگشت نمودهاند. مسئله بنا بر قبور و تشیید مرقد انبیاء و اولیاء از مسائلی است که ابن تیمیه اولین کسی بود که فتوا به حرمت آن داد و نابود کردن بنا بر قبور را واجب دانسته و وجود آن را جایز نمیدانست. پس از وی نیز تمام شیوخ وهابیت بر این عقیده هستند که بنا بر قبور شرک و الحاد است.[۲۲۳] آنها مخالفین خود را “قبریون” مینامند که با عبادت قبور، به شرک و الحاد بازگشت نمودهاند.[۲۲۴]
کتاب موحدون لا قبریون در اصل برای پاسخ به این شبهه وهابیت و سلفی گری در این طریقت نوشته شده است؛ و بهطور مفصل در سرفصلهای زیر به پاسخ این شبهه میپردازد.
- نظر قران به بنا بر قبور چیست؟ آیا در قران به این مسئله اشاره شده است؟